شهادت حاج قاسم قابل پیش بینی بود
در نیمه شب سیزدهم دی ماه سال 98، ایران محبوبترین فرمانده نظامی خود را از دست داد. حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ساعتی بعد از نیمه شب آن روز، به همراه چند نفر از همراهانش ازجمله شهید ابومهدی المهندس جانشین فرمانده حشد شعبی عراق، در جریان حمله تروریستی پهپادهای ارتش امریکا در فرودگاه بغداد، به شهادت رسیدند و این اتفاق، حوادث متعددی را به همراه خود داشت.
سردار سلیمانی ازجمله فرماندهان سپاه پاسداران بود که در سه مقطع، فرماندهی لشکر ثارالله کرمان، فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی در جنوب شرق و فرماندهی نیروی قدس را برعهده داشت و بیش از 2 دهه در مقام فرمانده شاخه برون مرزی سپاه خدمت کرد.
در گفتگو با سردار محمدباقر ذوالقدر به بررسی برخی از مقاطع مسئولیت «حاج قاسم» پرداخته شد.
سردار ذوالقدر خود از فرماندهان قدیمی سپاه است که در زمان جنگ، فرماندهی قرارگاه برونمرزی رمضان را برعهده داشت؛ قرارگاهی که وظایفش بعدها با تشکیل نیروی قدس در سال 68 تحت ماموریت این نیرو قرار گرفت.
سردار ذوالقدر بعدها مسئولیتهای دیگری نظیر ریاست ستاد فرماندهی کل سپاه و جانشینی فرمانده سپاه را برعهده گرفت و چند سال نیز به عنوان معاون رئیس دستگاه قضا در این قوه مشغول به کار بوده است. سردار دکتر محمدباقر ذوالقدر اکنون دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
متن کامل گفتگو با ایشان را در ادامه میخوانید:
* ممنون هستیم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تا با شما پیرامون شخصیت سردار شهید قاسم سلیمانی گفتگویی داشته باشیم. اگر بخواهیم دوران خدمتی 40 ساله این شهید بزرگوار را به سه قسمت اصلی تقسیم بکنیم، 8 سال از این مدت مربوط به سالهای دفاع مقدس است که ایشان فرماندهی لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشتند و احتمالاً آشنایی شما با ایشان هم باید به همان سالها برگردد.
بعد از آن، ایشان برای مدتی فرماندهی مقابله با اشرار در جنوب شرق را برعهده گرفتند و نهایتاً در سال 76 به عنوان فرمانده نیروی قدس انتخاب شدند. اگر اجازه بفرمایید گفتگو را با نحوه آشنایی شما با سردار سلیمانی آغاز کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم، من هم شهادت سردار عزیزمان حاج قاسم سلیمانی را تسلیت عرض میکنم و دعا میکنم خداوند ایشان را با اولیای خود محشور کند و در جوار قرب خود منزل و مأوا داده و بهترین برکات خود را روزی او کند.
آشنایی بنده با سردار سلیمانی به زمان جنگ برمیگردد و فکر میکنم بعد از عملیات فتحالمبین در سال 1361 بود که در آن موقع بنده مسئول آموزش نظامی سپاه بودم.
پس از این که یگانهای سپاه توسعه پیدا کردند، برای تقویت آنها و افزایش توان رزمی آنها، آموزش نظامی مأموریت پیدا کرد که با یگانهای مختلف کار کند و پیگیر آموزشهای تخصصی مورد نیازشان باشد. از جمله این یگانها لشکر 41 ثارالله بود که تا قبل از آن در قالب تیپ عمل میکرد و تازه به لشکر تبدیل شده بود. شروع آشنایی بنده با ایشان مربوط به آن دوران است.
پس از آن نیز به تناسب مسؤولیتهایی که برعهده داشتم، با ایشان ارتباط داشتم و زمانی که در قرارگاه رمضان بودم در عملیاتهایی که در شمال غرب کشور و منطقه کردستانات عراق توسط یگانهای نیروی زمینی انجام میگرفت به خصوص برای تأمین اطلاعات مورد نیازشان ارتباط نزدیکی با آنها از طریق قرارگاه حاصل میشد و طبیعتاً با فرمانده یگانها از جمله شهید قاسم سلیمانی ارتباط داشتیم ولی ارتباط نزدیکتر ما به بعد از جنگ برمیگردد یعنی زمانی که بنده مسئولیت ستاد مشترک سپاه پاسداران را برعهده داشتم و ایشان فرمانده لشکر 41 ثارالله بود و بعداً مسئولیت فرماندهی قرارگاه مبازره با اشرار در شرق کشور یعنی قرارگاه قدس را بر عهده گرفت و از سال 1376 هم به عنوان فرمانده نیروی قدس منصوب شدند.
** اشرار دسته دسته میآمدند و تسلیم میشدند
* درباره مقطعی که سردار سلیمانی فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در جنوب شرق را برای مقابله با اشرار بر عهده گرفت خیلی کم صحبت شده است. در آن زمان شرایط چطور بود و ایشان در آنجا چه کرد؟
آن زمان گروههای شرور و ضدانقلاب زیادی توسط دشمن، سرویسهای خارجی پاکستان، امارات و عربستان و حتی آمریکا پشتیبانی و تجهیز میشدند و علاوه بر آن، شبکههای انتقال مواد مخدر ناامنیهای زیادی را در شرق کشور بوجود آورده بودند و روزانه با حوادثی مثل آدمربایی، ترور، حمله به مقرهای نیروهای نظامی و انتظامی و انتقال گسترده مواد مخدر مواجه بودیم.
با تشکیل قرارگاه قدس به فرماندهی ایشان و ایجاد استحکامات مرزی و برخورد با شبکههای گسترده و سازمان یافته اشرار و قاچاقچیان موادمخدر، ناامنی و شرارت تا حد زیادی از بین رفت بهگونهای که بعد از مدتی این اشرار دسته دسته میآمدند و امان میخواستند و تسلیم میشدند. ایشان هم علاوه بر برخوردها و اقدامات نظامی، برای ایجاد و توسعه امنیت پایدار در منطقه که بعداً توسط سردار شهید نورعلی شوشتری و دیگران ادامه یافت خیلی تلاش کرد و حتی مناطقی را در اختیار اشراری که تسلیم میشدند قرار داد تا در آنجا مستقر شوند و به کار و زندگی شرافتمندانه بپردازند.
همین رفتار موجب شد که اشرار گروه گروه میآمدند، تسلیم میشدند و اسلحههایشان را تحویل میدادند به طوریکه این موضوع در آن منطقه و در آن شرایط زمانی به یک حادثه و موضوع جذاب اجتماعی تبدیل شد، اشرار و تفنگچیها در دستههای بزرگ گروه گروه از کوهها و مغارها سرازیر میشدند خود را تسلیم کرده و اظهار توبه و پشیمانی میکردند و اسلحههای خودشان را تحویل میدادند و با برخورد انسانی و پدرانه شهید سلیمانی مواجه میشدند، زمین و چاه و البته امان نامه دریافت میکردند و به زندگی متعارف و شرافتمندانه برمیگشتند. از اسلحههایی که تحویل داده بودند تپههایی درست شده بود.
ادامه این روند و پایهای که شهید سلیمانی گذاشت، امنیت را به منطقه برگرداند، به طوریکه میشود گفت امروز سیستان و بلوچستان که روزی میدان تاخت و تاز ضدانقلاب و اشرار بود، جزو مناطق امن کشور است.
هرچند به دلیل مرز طولانی با افغانستان به عنوان بزرگترین مرکز تولید مواد مخدر در جهان، هنوز برخی ناامنیها پدید میآید، ولی از ناامنی به آن صورت که در گذشته بود، دیگر خبری نیست.
** نیروی قدس چگونه تشکیل شد؟
* بعد از این مقطع و در سال 76 بود که سردار سلیمانی به عنوان فرمانده جدید نیروی قدس انتخاب شد. آنطور که از برخی منابع و اسناد و صحبتها میشود فهمید، نیروی قدس به شکل امروزی و با شرح وظایف مشخص، از همان اولین سالهای بعد از جنگ تشکیل شد که سردار سلیمانی هم بعد از سردار وحیدی دومین فرمانده آن بود.
این نیرو با چه هدفی شکل گرفت؟ خصوصاً اینکه ما در زمان جنگ هم در قالب قرارگاه رمضان که حضرتعالی هم فرماندهی آن را بر عهده داشتید، عملکرد تقریباً مشابهی را شاهد بودیم. مشخصاً عملیاتهای برون مرزی را عرض میکنم. چه شد که تصمیم گرفته شد این تشکیلات در قالب یک نیروی مجزا به نام قدس به کار خودش ادامه دهد؟
لازم است درخصوص نیروی قدس یک توضیح دهم چون کم و بیش از روند شکلگیری و هویتیابی این نیرو مطلع هستم.
نیروی قدس در سال 1368 با فرمان مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا به صورت رسمی تشکیل شد. قبل از آن، فعالیت برونمرزی سپاه در قالبهای مختلف انجام میگرفت.
در ابتدای پیروزی انقلاب و با تشکیل سپاه، ما واحد نهضتهای آزادیبخش را داشتیم که به عنوان یک واحد مستقل زیرنظر فرمانده کل سپاه فعالیت میکرد که بعداً و به دلایلی که الآن جای طرحش نیست، منحل شد و به عنوان یک بخش محدود و کوچک در قالب روابط عمومی و امور بینالملل سپاه جای گرفت.
بعد از مدتی، واحد اطلاعات سپاه عهدهدار فعالیتهای برونمرزی و پشتیبانی از نهضتهای آزادیبخش شد.
در سال 1368 با فرماندهی مقام معظم رهبری بر نیروهای مسلح و با پیشنهاد سپاه، نیروی جدیدی به نام نیروی قدس ایجاد شد.
سپاه تا قبل از آن، سه نیروی زمینی، هوایی و دریایی داشت و در زمان رهبری مقام معظم رهبری، نیروی مقاومت بسیج از نیروی زمینی جدا شد و به شکل یک نیروی مستقل درآمد. مأموریتهای برونمرزی سپاه هم به نیروی قدس واگذار شد و تمام بخشهای برونمرزی که در بخشهای مختلف فعالیت میکردند ذیل این نیرو تعریف و از اطلاعات سپاه جدا شدند.
نیروی قدس به تدریج گسترش یافت تا امروز که به عنوان یک نیروی گسترده در سطح منطقه و جهان فعالیت میکند.
** سردار سلیمانی جزو کشفیات مقام معظم رهبری بود
* سردار سلیمانی چه ویژگیهایی داشت که بعد از حدود 8 سال از آغاز به کار نیروی قدس، به عنوان فرمانده آن انتخاب شد؟ خصوصاً اینکه حتماً در همان زمان، فرماندهان مشهورتر و شناختهشدهتر هم بودند.
بین فرماندهان یگانهای سپاه که قابلیت اداره این نیرو را داشتند، سردار سلیمانی جزو بهترینها بود و برای همین توسط فرمانده وقت کل سپاه (سردار رحیم صفوی) معرفی شد.
فرماندهان یگانها و لشکرهای اصلی سپاه در آن زمان هر کدام به دلیل شایستگیهایی که داشتند به سطح فرمانده نیرو ارتقاء پیدا میکردند و یا به عنوان جانشین نیرو یا رئیس ستاد نیرو مسئولیت میگرفتند.
در مورد سردار سلیمانی، ایشان به دلیل قابلیتهایی که در زمان جنگ از خود نشان داد و نیز اقداماتی که در مبارزه با اشرار در شرق کشور طی چند سال انجام داد به عنوان فرمانده نیروی قدس خدمت مقام معظم رهبری پیشنهاد شد و ایشان هم با توجه به شناختی که از قبل نسبت به سردار سلیمانی داشتند او را به این سمت منصوب کردند.
دقیقاً به خاطر ندارم که معرفی ایشان با اشاره خود آقا بود و یا ابتدا به ساکن سپاه ایشان را معرفی کرد ولی حقیقت این است که سردار سلیمانی را باید از کشفیات مقام معظم رهبری به حساب بیاوریم. ایشان از زمان جنگ با سردار سلیمانی آشنا بودند و قابلیتها و توانمندیهای او را چه در زمان جنگ و چه بعد از جنگ در شرق کشور، رصد میکردند و به آنها توجه داشتند.
** قبل از اینکه آمریکاییها به کابل برسند، سردار سلیمانی آنجا بود
* آغاز فرماندهی سردار سلیمانی در نیروی قدس تقریباً همزمان بود با برخی حوادث بسیار مهم در اطراف کشورمان (مثل مسأله افغانستان) و بعد از آن هم به فواصل کمی اتفاقات بزرگ دیگری در منطقه رخ داد. مدیریت ایشان در این عرصه که متفاوتتر از مسئولیتهای قبلیشان بود چطور خودشان را نشان داد؟
در فاصله کوتاهی از حضور سردار سلیمانی در نیروی قدس، ما شاهد تحولات بزرگی در این نیرو بودیم که با حوادث مهمی در منطقه و دنیا همزمان شد. به فاصله 2 سال پس از شروع کار ایشان، حادثه بزرگی در یکی از مناطق مأموریتی نیروی قدس یعنی لبنان رخ داد و رژیم صهیونیستی پس از 18 سال مجبور شد خاک این کشور را ترک کند و به اشغال خود در سال 2000 میلادی پایان دهد. این واقعه از برکات حضور سردار سلیمانی و یکی از مهمترین اقدامات برونمرزی سپاه در پشتیبانی از مقاومت اسلامی لبنان به حساب میآمد.
میتوان گفت این اولین پیروزی بود که در زمان فرماندهی ایشان به دست آمد؛ آن هم در لبنان که یکی از مهمترین مناطق فعالیت نیروی قدس بود.
در فاصله کوتاهی پس از آن، حادثه 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001 واقع شد که نیروی قدس و شخص سردار سلیمانی باز هم در آنجا حضور تعیینکنندهای داشتند.
آمریکا آمده بود که برای همیشه در افغانستان بماند. پس از آن هم به عراق حمله کردند و هدف نهایی هم ایران بود. رئیس جمهور آمریکا پس از حمله به عراق گفت: آمدهایم در افغانستان و عراق دو برج بلند دموکراسی و آزادی درست کنیم که بر روی ایران سایه بیندازد و ایران تسلیم ما شود.
در جنگ افغانستان، قبل از اینکه ارتش امریکا به کابل برسد و خودش را تثبیت کند، سردار سلیمانی و نیروی قدس به آنجا رسیدند و در حمایت از افغانستان و مردم این کشور نقشآفرینی کردند و کمک کردند تا افغانستان بتواند استقلال خود را حفظ کند و زیر چرخهای ماشین جنگی ارتش متجاوز آمریکا نابود نشود. این هم جزو اولین اقداماتی است که در زمان فرماندهی سردار سلیمانی توسط نیروی قدس انجام شد.
** طعم شکست در کام اسرائیل
سردار محمدباقر ذوالقدر، در ادامه این گفتگو که سال گذشته به مناسبت شهادت سردار سلیمانی با خبرگزاری تسنیم انجام داده است، افزود: در بعد از مدتی یعنی در سال 2005، جنگ 33 روزه اتفاق افتاد که آن فتح الفتوح واقع شد و رژیم صهیونیستی ضرب شصت محکمی از مقاومت در لبنان دریافت کرد که شرحش را شنیدهاید.
در طول این جنگ، سردار سلیمانی در لبنان حضور داشت و از نزدیک به فرماندهی حزبالله کمک میکرد و هدایت و پشتیبانی آنها را بر عهده داشت که در نهایت با آن پیروزی عظیم، شکست بزرگی در تاریخ اشغالگریهای رژیم صهیونیستی ثبت شد.
شما این را مقایسه کنید با سال 1967 که رژیم صهیونیستی که آن زمان قدرت امروزش را هم نداشت طی فقط 6 روز ارتش 3 کشور قدرتمند عربی یعنی مصر و سوریه و اردن را در هم شکست و بخشهای زیادی از این 3 کشور را اشغال کرد بطوریکه هنوز هم مناطق مهمی مثل جولان و کرانه باختری رود اردن و بیتالمقدس را تحت اشغال خود دارد و صحرای سینا را مصریها 12 سال بعد، آن هم نه با مقاومت و جنگ، بلکه با یک تبانی و یک معاهده خیانتکارانه با واسطه آمریکا در زمان انور سادات و به قیمت گزاف به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی در معاهده کمپ دیوید، پس گرفتند.
رژیم صهیونیستی که همواره در تهاجمات و اقدامات نظامیاش موفق بود، این بار در جنگ 33 روزه با معجزهای که حزبالله و رزمندگان لبنانی با هدایت و پشتیبانی نیروی قدس و سردار سلیمانی آفریدند، طعم ننگ و ذلت شکست را چشید.
** نیروی قدس معادله را به نفع فلسطین تغییر داد
حوزه دیگر نقشآفرینی سردار سلیمانی، فلسطین است. برای مثال در جنگ معروف 22 روزه، حوادثی رقم خورد که سرنوشت مبارزات فلسطین را تغییر داد و نقطه عطف بزرگی در مقاومت اسلامی فلسطین شد.
ملت فلسطین که زمانی سلاحی جز سنگ نداشتند، در جنگ 22 روزه نشان دادند که چه قابلیتهای بزرگی در خود ایجاد کردند و این پشتیبانیهای نیروی قدس و حمایتهایش از نهضت فلسطین بود که این موفقیت را رقم زد و معادله را به نفع فلسطین تغییر داد.
در اهمیت این جنگ همین بس که رژیم صهیونیستی با آن قدرت و سلطه نظامیاش نتوانست بر باریکه کوچک غزه فائق آید و پس از 22 روز جنگ و درگیری در نهایت با اعلام آتشبس یکجانبه از سوی رژیم صهیونیستی، جنگ به نفع فلسطینیها خاتمه یافت. این در مبارزات ملت فلسطین تبدیل به یک نقطه درخشان و نماد پیروزی مقاومت شد.
** سوریه یکی از محورهای مهم مأموریتی در نیروی قدس است
موضوع دیگر، قضیه سوریه است. در جریان بیداری اسلامی در شمال آفریقا و مناطق عربی جنوب غرب آسیا که طی آن حکومتهای وابسته به غرب یکی پس از دیگری سقوط میکردند، غربیها و رژیم صهیونیستی و دولتهای مرتجع منطقه دست به دست هم دادند تا مسیر جریان بیداری اسلامی را منحرف و مقاومت را متوقف کنند؛ لذا حادثه سوریه در سال 2011 رخ داد.
شروع کار به این شکل بود که بخشی از ارتش سوریه جدا شد و در مقابل دولت سوریه ایستاد و گروههای دیگری نیز با حمایت آمریکا، غرب، رژیم صهیونیستی و بعضی از کشورهای عرب منطقه مثل عربستان، قطر و امارات، همه توان خود را برای مقابله با حکومت سوریه و در هم شکستن مقاومت، بسیج کردند.
سوریه یکی از کشورهای محور مقاومت و از مناطق مأموریتی نیروی قدس بود و برای همین این نیرو وارد شد و طی 9 سالی که از بحران سوریه میگذرد میبینید جریان کاملاً عوض شده است و در این جنگ ناخواستهای که بر ملت و دولت سوریه تحمیل شد، با حضور نیروی قدس و فرماندهی سردار سلیمانی، امروز به جز بخشهای محدودی از سوریه، همه مناطق آزاد شدند و دشمنان مقاومت در تحقق اهداف شومی که داشتند ناموفق ماندند.
** «مردم کربلا تیزی خنجر داعش را بر گردن خود حس میکردند»
محور دیگر فعالیت نیروی قدس، کشور عراق است؛ عراق یکی از مناطق مهم مأموریتی نیروی قدس است. قبل از شکلگیری این نیرو، قرارگاه رمضان مسئولیت کار در عراق را برعهده داشت. این قرارگاه در زمان جنگ برای توسعه مبارزه علیه رژیم صدام و ارتش بعث ایجاد شد که با تشکیل نیروی قدس، قرارگاه رمضان به این نیرو پیوست و مسئولیت حوزه عراق هم مثل بقیه محورهای مقاومت، بر عهده نیروی قدس قرار گرفت.
در سال 2014 داعش با حمایت آمریکاییها و پول عربستان و امارات در کشور عراق با داعیه آزادکردن عراق و سوریه و تشکیل به اصطلاح دولت اسلامی عراق و شام (داعش) پدید آمد. این ماجرا برای کشور عراق حادثه بسیار بزرگی بود چون تازه از بند رژیم بعث آزاد شده بود و حاکمیت هنوز تثبیت نشده و گرفتار بازسازی کشور بود که بحران داعش پدید آمد.
داعش، موصل، تکریت و استانهای شمالی عراق را گرفت و به سمت بغداد آمد و بخشی از بغداد را هم تصرف کرد و به سمت کربلا آمد. تعبیر شهید سلیمانی این بود که «وقتی داعش به جرفالصخر رسید، مردم کربلا تیزی خنجر داعش را بر گردن خود حس میکردند».
آنقدر داعش پیش آمد که احتمال سقوط کربلا هم میرفت و نجف هم در تهدید بود که جمهوری اسلامی وارد عمل شد و این سردار سلیمانی بود که با کمک مردم عراق و با فتوایی که مرجعیت عراق صادر کرد، با تشکیل حشد شعبی که الگوبرداری شده از بسیج خودمان در ایران بود، توانستند جلوی این بحران را بگیرند و داعش را با همه خباثتی که داشت و جنایاتی که آفرید سرکوب کنند و امروز عراق یک کشور امن است و آرزوهایی که دشمنان در حمله به سرزمین مقدس عراق و آسیب رساندن به حرم مطهر اهل بیت (علیهم السّلام) داشتند، بر باد رفت.
** حمایت از مردم مسلمان یمن وظیفه نیروی قدس است
موضوع دیگر یمن است؛ بیش از 5 سال است که یمن مستقیماً زیر حملات شبانه روزی ارتش عربستان، امارات، آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد و حمایت از مردم مسلمان یمن وظیفه نیروی قدس است که به خوبی آن را انجام میدهد.
جبهه مقاومت یمن به نیروی عملیاتی نیاز ندارد ولی کار مستشاری و پشتیبانی فنی از رزمندگان یمن کاری بود که نیروی قدس به خوبی انجام داد.
دشمن برنامهریزی کرده بود در مدت کوتاهی کار یمن را تمام کند و حکومت را به دولت خودخواندهای که با حمایت عربستان ایجاد شده بود برگرداند؛ هر چند خسارتهای زیادی وارد کردند اما در هدفشان ناکام ماندند و روز به روز شاهدیم که پیروزیهای جدیدی حاصل شده و عرصه بر دشمن در آن منطقه تنگتر میشود.
این یک مرور کوتاه بود بر آنچه که در دوران حیات پر برکت سردار سلیمانی در بعد عملیاتی و اجرائی در قلمروی فعالیتهای نیروی قدس واقع شد.
** حاج قاسم بیش از 60 روز در سال کنار خانوادهاش نبود
* جلسات کاری با ایشان چطور میگذشت؟ آیا پیش آمده که مثلاً در جلسهای باشید و ایشان از سختی کار گلایه کند؟
شهید سلیمانی از سختی کار نمیهراسید خستگیناپذیر بود و خستگی را خسته کرده بود. یکی از دوستانی که رابطه نزدیکتری با ایشان داشت نقل میکند که در این سالها از 365 روز سال بیش از 60 روز در تهران و در کنار خانوادهاش نبوده است.
شهید سلیمانی بعد از اتمام جنگ لباس رزم را از تن بیرون نیاورد و در عرصههای مختلف جنگ و جهاد شب و روز کار کرد. او هیچگاه از سختی کار گلایه نکرد، هیچ کاری برای او سخت نبود؛ درحالیکه برای خیلیها ممکن بود رسیدن به آن اهداف دست نیافتنی باشد.
البته از بعضی ناهماهنگیها و ضعف در پشتیبانیها گاه گلایه داشت ولی این مانع تلاشش نبود. اگر راهی را بسته میدید، از راه دیگری میرفت.
در تأمین مالی عملیاتها معمولاً مشکل وجود داشت و این او را به بن بست نمیرساند. اگر دولت در تأمین مالی پروژهای مشکل داشت از مسیر دیگری میرفت و خودش منبع مالی ایجاد میکرد و کارش را پیش میبرد.
در سالهای بحران سوریه، تمام این سرزمین بجز بخشهای محدودی در دست دشمن بود. بخشهای زیادی از حومه و شهر دمشق سقوط کرده بود. مجموعه مرکزی و ریاست جمهوری سوریه زیر آتش خمپاره دشمن قرار داشت. تا جایی که گفته میشود بجز بشار اسد و خانوادهاش کسی در کاخ ریاست جمهوری باقی نمانده بود.
در چنین شرایطی شهید سلیمانی شجاعانه وارد شد، امید داد، برنامهریزی کرد و با آن مجاهدتها و بسیج نیروها و شهدایی که تقدیم شد، امنیت را به آن کشور برگرداند.
در مورد عراق هم همینطور بود. عراق خاستگاه داعش است. کسی تصورش را هم نمیکرد که بحران داعش به این زودی در عراق تمام شود و عراق روی امنیت را ببیند.
** شهادت حاج قاسم غیر منتظره نبود
* فکرش را میکردید اینقدر زود او را از دست بدهیم؟ به هر حال با توجه به روحیات و نوع فعالیت ایشان، بیش از همه در معرض خطر قرار داشت و بارها هم تا مرز شهادت رفته بود.
شهادت حاج قاسم برای کسانی که او را میشناختند هم به دلیل عشق وافری که به شهادت داشت و آن را پنهان نمیکرد و هم به دلیل شجاعتی که در انجام مأموریتها و حضور در صحنههای خطر داشت، غیرمنتظره نبود!
حاج قاسم در دانشگاه جنگ و دفاع مقدس تربیت یافته بود و قاطبه فرماندهان ما در دفاع مقدس اینگونه بودند و هستند. فرماندهی در دفاع مقدس این گونه نبود که خود عقب بنشینند و نیروها را به جلو بفرستند. فرماندهان خودشان جلو میرفتند و نیروها را فرا میخواندند.
معمولاً الگوی کلاسیک چنین است که فرماندهان به خصوص فرماندهان لشکر و تیپ و حتی گردان باید از خط مقدم درگیری فاصله داشته باشند و از یک حدی جلوتر نروند ولی فرماندهان ما در دفاع مقدس گاهی جلوتر از خط مقدم بودند و بسیاری از فرماندهان شهید ما در سطح فرمانده لشکر و حتی قرارگاه، در درگیری رودرو در خط مقدم با دشمن، شهید شدند!
سردار سلیمانی هم همینطور سلوک میکرد. این یکی از ویژگیهای مکتب سلیمانی است که سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان به آن اشاره کرد و گفت یکی از جمله ویژگیهای این مکتب این است که فرمانده خود در دل حادثه و صحنه خطر حضور دارد و از آنجا فرماندهی میکند.
و لذا هر بار که میشنیدیم در سفر و مأموریت است و یا عملیاتی در پیش است فکر میکردیم ممکن است دیگر برنگردد. این هر چند سخت، ولی قابل پیشبینی بود.
** شایسته سلیمانی نبود که در درگیری با امثال داعش شهید شود
سرنوشتی جز شهادت شایسته سردار سلیمانی نبود، شهادت آن هم به تعبیر مقام معظم رهبری به دست خبیثترین عناصر بشر امروز و رأس استکبار یعنی آمریکا. این شایسته سردار سلیمانی نبود که در صحنه درگیری با مزدورانی امثال داعش شهید شود.
** ترور سردار سلیمانی، آمریکا را به عنوان یک دولت تروریستی معرفی کرد
* تحلیل شما از اقدام آمریکاییها در نحوه ترور سردار سلیمانی در عراق و سپس اعلام رسمی آن از سوی رئیس جمهور این کشور چیست و فکر میکنید این اقدام چه تبعاتی را به دنبال خود دارد؟
این اقدام آمریکا و ترور شهید سلیمانی به دست آنها، ارزش عملیاتی چندانی نداشت. از جنگ اول خلیج فارس و حمله آمریکا به کویت، آسمان عراق در انحصار آمریکاست. اینکه خودروی حامل شهید سلیمانی را که برای مأموریت غیرنظامی بدون حفاظت و تمهیدات و تجهیزات نظامی به عراق رفته، به صورت شبانه و مخفیانه بمباران کنند، این ارزش عملیاتی ندارد. این کار آمریکاییها یک اقدام تروریستی است. آمریکاییها با دست زدن به چنین اقدامی و اعلام علنی آن، خودشان را رسماً به عنوان یک دولت تروریست معرفی کردند و سزای این عمل تروریستی را خواهند دید!
بیگمان همانطور که وجود سردار سلیمانی منشأ آثار و برکات بیبدیلی بود، شهادتش هم چنین خواهد بود. شما ببینید پس از شهادت مظلومانه او چه تحولاتی در منطقه و جهان پدید آمد، چه خیزش عظیمی در ایران خودمان به وجود آمد. این یک رسوایی بزرگ برای آمریکا بود و چهره واقعی رژیم فاسد و ضدبشری آمریکا را بر همگان آشکار کرد. آنها کسی را شهید کردند که نماد مبارزه با تروریسم بود و دنیا کاملاً این را فهمید و حس کرد. هم او و هم شهید ابومهدی المهندس نماد مبارزه با تروریسم بودند.
** ترور سردار سلیمانی دریایی از خون میان ما و آمریکا به وجود آورد
همان احساس و علاقهای که مردم ما و ملت عراق نسبت به این شهدا دارند در بین سایر ملتها، در اروپا و حتی آمریکا هم دیده شد. مردم با علاقه و دلدادگی مراسم میگرفتند و اظهار همدردی میکردند.
شهادت حاج قاسم به دست آمریکای جنایتکار دریایی از خون بین ملت ایران و دولت آمریکا ایجاد کرد و اندیشه رابطه و مذاکره که آمریکاییها و برخی در ایران به دنبالش بودند را به زبالهدان تاریخ فرستاد. ایران با دولت و رژیم آمریکا و خصوصاً رئیس جمهور جنایتکار فعلی آمریکا رابطه برقرار نخواهد کرد و صلح واقع نخواهد شد.
امروز دیگر به مخیله کسی خطور نمیکند که بتوان با امریکا با این میزان از فضاحت و جنایتی که مرتکب شد و این ذبح عظیم، رابطه برقرار کرد. این از دستاوردهای ارزشمند خون شهید سلیمانی است.
** گفتم آمادهام مثل یک بسیجی ساده در خدمت باشم
* آخرین بار کی ایشان را دیدید؟
دقیقاً به خاطر ندارم ولی مدت طولانی نبود، شاید دو سه ماه قبل از شهادتش در جلسهای با هم بودیم.
بعد از بحران سوریه برای ایشان یادداشتی نوشتم و به دلیل حساسیتی که روی این مسأله و نگرانیای که نسبت به وضعیت سوریه داشتم اعلام آمادگی کردم به عنوان یک رزمنده و بسیجی ساده در آنجا حضور پیدا کنم و کمک کنم.
چند بار هم تلفنی و حضوری این موضوع را مطرح و اصرار کردم ولی نپذیرفت و مرا در حسرت جهاد فیسبیلالله و شهادت در راه خدا باقی گذاشت!
** همیشه یک پای شوخی و مزاح بود
* اخلاق و روحیات شخصی ایشان چطور بود؟ شما که مدت زیادی با او از نزدیک ارتباط داشتید بیشتر کدام وجه را پر رنگتر دیدید؟ مثلاً شوخ بود یا جدی؟
ترکیبی از هر دو بود. در نشستها و گردهماییهایی که بین فرماندهان برگزار میشد معمولاً شهید سلیمانی یکی از پایههای شوخی و مزاح بود.
یادم هست یک بار آقای رضایی فرماندهان جنگ را به مشهد دعوت کرد و همه فرماندهان لشکرها و تیپها و قرارگاهها حضور داشتند یک محیط صمیمی و نزدیک و برادرانهای بود. بچهها با هم زیاد شوخی میکردند. همدیگر را با لباس در استخر آب میانداختند و یا بر سر هم آب میریختند و یکی از پایههای این کارها حاج قاسم بود. اما در کنار این روحیه شاد و بانشاط، در جاهایی که مباحث جدی و موضوعات عملیاتی مطرح میشد، خیلی محکم بر مواضع خود میایستاد، استدلال میکرد و در عمل هم به همین ترتیب قاطع و خلل ناپذیر بود.
اما ابعاد روحی و ایمانی حاج قاسم را ما امروز بیش از گذشته میفهمیم. با این حقایقی که بعد از شهادتش آشکار میشود به تدریج متوجه میشویم که چه وجود جامعالاطرافی داشت و تمام خصوصیات و مقامات یک مجاهد فی سبیل الله و عارف بالله را در خود جمع کرده بود.
در مبارزه با دشمنان سخت و صلب و به تعبیر قرآن «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» و در سلوک با مردم و روابط با خودی، خانواده و دوستان و به خصوص با خانواده شهدا و فرزندان آنها بسیار عاطفی و رحیم و به تعبیر قرآن «رُحَماءُ بَینَهُم» بود.
** تعابیری که به کار میبرد مختص عرفا با 70 سال سابقه سلوک الی الله بود
باید اعتراف کنم با وجود آن که با ایشان ارتباط نسبتاً نزدیکی داشتم ولی هیچگاه به ابعاد روحی و معنوی این شهید بزرگوار به صورتی که امروز به تدریج آشکار میشود، وقوف نداشتم.
به آنچه که یک عارف بالله و سالک الی الله بعد از 60-70 سال تلاش و ریاضت میرسد، سردار سلیمانی در دوران کوتاه زندگی خود به دست آورد بدون اینکه مسیرهای مرسوم و کلاسیک عرفان و سلوک را طی کرده باشد. اینها نشاندهنده روح بلند این شهید بزرگوار است.
وصیتنامه او را دیدید که چگونه عشق به حضرت حق و لقاء الهی در آن موج میزند. در آخرین یادداشتی که از او باقی مانده، خطاب به پروردگار نوشته است «مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شود؛ جز دیدار تو را نمیخواهم؛ بهشت من جوار توست؛ معبود من، عشق من، معشوق من، دوستت دارم». این اوج دلدادگی است. اینها کلمات و واژههایی است که از عمق جذبه و عشق او به معبود و اشتیاق او برای لقاء خداوند حکایت میکند. اینها تعابیر عارفانهای است که مشابه آنرا انسان در آثار عرفای بزرگ و سالکان واصل میبیند.
در آخرین یادداشتی که در دمشق (یا بیروت) نوشته، بیتابی او را میبینید؛ بیتابیای که حتی حرکت کردن و نفس کشیدن را از او سلب کرده است. میگوید: «من از شوق ملاقات تو بیتاب شدم چنان که موسی در ملاقات تو بیتاب شد».
سردار سلیمانی چنین بود. مجلسی را به یاد ندارم که در آن از شهدا به خصوص شهدایی که با هم بودند و با هم زندگی کردند، یاد نکند و آرزوی مرگ و شهادت و ملاقات با آنها نداشته باشد.
با همه شهدا به خصوص شهدای لشکر ثارالله مأنوس بود و از آنها نام میبرد. وابستگی عاطفی شدیدی به شهید احمد کاظمی داشت، چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت. او هم مثل شهید کاظمی عشق به شهادت در وجودش لبریز بود و از درونش زبانه میکشید.
در مورد نظام جمهوری اسلامی معتقد بود، جمهوری اسلامی تجسم عینی انقلاب است و او هم پاسدار این انقلاب است. در وصیتنامهاش میگوید: «جمهوری اسلامی ایران حرم است؛ قرارگاه حسین بن علی (ع) است؛ از او حفاظت کنید و اگر به این پایگاه و قرارگاه آسیب رسید هیچ چیزی حتی حرم نبوی (ص)، حرم ابراهیمی (ع) و قرآن باقی نخواهد ماند.»
این میزان عشق و دلبستگی و بصیرت نسبت به نظام جمهوری اسلامی چیز عجیب و برجستهای است. نسبت به ولایت فقیه و رهبری و صیانت از آن میگوید: «خیمه ولایت را رها نکنید. این خیمه رسول الله (ص) است و اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است».
او در این وصیت نامه قسم جلاله میخورد که اگر این خیمه آسیب ببیند، بیتاللهالحرام و حرم رسولالله (ص)، نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهدی باقی نخواهد ماند. ستون و اساس این خیمه را ولایت فقیه و رهبری میداند و این میزان از علاقه و دلدادگی از سر بصیرت و معرفت نسبت به ولایت، کم نظیر است.
و یا درباره نگاهش به کشور و ملت ایران میگوید: «جان من و امثال من هزاران بار فدای شما باد» و استدلال میکند: «زیرا شما صدها هزار جان پاک رافدای اسلام و ایران کردید و جانهای من و هزاران مثل من فدای شما باد».
وحدت و اتحاد در صفوف مردم به خصوص نزد سیاسیون برای او از اهمیت زیادی برخوردار است به طوریکه یک فصل از وصیتنامه او خطاب به سیاسیون و دولتمردان است. او به اصولی اشاره میکند و میگوید باید حول این اصول وحدت پیدا کنید:
اعتقاد و انتظام عملی به ولایت فقیه، اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و مبانی آن، به کارگیری افراد پاکدست و متعهد و خدمتگزار به مردم، مقابله با فساد و دوری از تجملات و حراست از جامعه و اخلاقیات، احترام به مردم و خدمت به آنان، از اصول مهم است و مسؤولان کشور باید مثل پدران برای جامعه از اخلاقیات نظام خانواده صیانت کنند که نشاندهنده عمق نگاه و اندیشه او است که او را فراتر از یک فرمانده نظامی صرف نشان میدهد.
* چگونه خبر شهادت ایشان را شنیدید و چه حالی به شما دست داد وقتی این خبر را به شما دادند؟
سحرگاه همان روز (13 دی 98) پیامکی به دستم رسید و یکی از دوستان مشترک خبر را به من داد. اول خیلی جدی نگرفتم. به چند جا زنگ زدم و پرس و جو کردم. وقتی تلویزیون را روشن کردم، قلبم فرو ریخت.
هرچند چنین اتفاقی غیرمنتظره نبود و پیشبینی میشد ولی تحمل آن خیلی دشوار بود. من هنوز نتوانستهام خودم را با این حقیقت تطبیق دهم. انشاءالله خداوند به خانواده ایشان صبر دهد. فقدان ایشان برای خانواده و همه همرزمان و همسنگرانش بسیار دشوار است.
* اگر بخواهید چند جمله مستقیم با سردار سلیمانی صحبت کنید و مطمئن باشید ایشان صدای شما را میشنوند چه خواهید گفت و از او چه میخواهید؟
این چیزی را که امروز از سردار سلیمانی شاهدیم و میلیونها دل را متوجه او میبینیم، یک امر عادی و طبیعی و ساده نیست. در قرآن تعبیری داریم که «اَلَذَّینَ آمنوُا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرّحمنُ وُدّاً». این که خداوند قلوب مردم را متوجه شهید سلیمانی کرد و دلها را برای او بسیج کرد و اینچنین محبت مردم را نثار او کرد. این علامت یک حقیقت است و آن اینکه شهید سلیمانی مصداق بارز الذین آمنوا و عملوا الصالحات است. او مجاهد فی سبیل الله بود و در راه جهاد که دری از درهای بهشت است که مخصوص خاصان از اولیاء الهی است عمر و زندگی و جان خودش را نثار کرد و به مقام عند ربّی رسید.
از او درخواست میکنم به حرمت دوستی و برادری که با هم داشتیم از آن جایگاه رفیعی که نزد خداوند دارد دست مرا هم بگیرد و شفاعت کند!
** آمریکا از منطقه بیرون خواهد شد
* شما که سالها در سطوح عالی نیروهای مسلح حضور داشتید و در عرصه نظامی یک فرد صاحبنظر هستید، از دیدگاه شما، معنای انتقام سخت که مقام معظم رهبردی فرمودند چیست و انتقامی که در شأن نام شهید قاسم سلیمانی باشد چیست؟
مقام معظم رهبری فرمودند انتقام میتواند دو بُعد داشته باشد که یکی بعد تاکتیکی است. مثل همان چیزی که در عین الاسد واقع شد که میبایست یک پاسخ سریع، قاطع و دندانشکن به این اقدام آمریکا میدادیم که داده شد و بحمداللّه مؤثر هم بود، هر چند آمریکاییها سعی کردند آن را کتمان کنند و کوچک جلوه دهند ولی عملیات بسیار بزرگ، تعیین کننده و مؤثری بود و آمریکاییها به تلفات بیش از صد نفر اعتراف کردند و ما معتقدیم یقیناً تلفات آمریکاییها بیش از این است و مساله مهمتر این بود که جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری بود که توانست آشکارا و رسماً به یک مرکز نظامی آمریکایی حمله کند و آمریکا هم هیچ واکنشی نتوانست نشان دهد.
بعد از جنگ جهانی دوم و حملهای که ژاپنیها به ناو هواپیمابر آمریکا کردند و به بمباران اتمی هیروشیما توسط آمریکاییها منجر شد، سابقه نداشت که یک کشور و یک دولت، آمریکا را تهدید کند و به تهدیدش عمل کند و مستقیماً یک پایگاه نظامی آمریکا را مورد حمله قرار دهد. این یک اقدام خیلی بزرگ و بیسابقه و یک عملیات تاریخی بود.
صرفنظر از دقت موشکها که همگی به هدف خورد، اصل این اقدام برای آمریکا و همه دنیا غافلگیر کننده و اعجاب برانگیز بود. این یک مقابله یا انتقام تاکتیکی بود. اما انتقام بزرگ، استراتژیک و راهبردی این است که آمریکا را از منطقه اخراج کنیم و این امر به یاری خداوند متعال و به مدد خون شهید فراهم خواهد شد و حتماً اتفاق خواهد افتاد.
آمریکاییها دیگر نمیتوانند در منطقه باقی بمانند و این چیزی است که حتماً محقق خواهد شد و این بزرگترین حادثه در منطقه و جهان خواهد بود. اگر آمریکاییها از منطقه بروند، عوامل آنها دیگر نمیتوانند دوام بیاورند، رژیم صهیونیستی دیگر نمیتواند به حیات ننگین اش ادامه دهد و نابود خواهد شد و این، همان انتقام استراتژیک است که به یاری خداوند محقق میشود.
شما دیدید که کنگره آمریکا در یک اقدام عجولانه قانونی را گذاراند که رئیس جمهور این کشور را از اقدام تند و نظامی علیه ایران بازداشت. این از اثرات همان انتقام اولیه بود و باش تا صبح دولتت بدمد، کین هنوز از نتایج سحر است!
** سردار قاآنی یک سلیمانی دیگر است
* در نبود سردار سلیمانی، آینده جبهه مقاومت را چگونه میبینید؟ به هر حال او در این جبهه یک نماد و شاخص بود و شاید افکار عمومی همچنان جانشین ایشان سردار قاآنی را نشناسند، چه تحلیلی از آینده دارید؟
آینده جبهه مقاومت کاملاً روشن است و انشاءالله روز به روز پیروزیهای جدید و عمیق و گستردهتر حاصل خواهد شد و این بشارتی است که مقام معظم رهبری دادند و ما به درستی آن یقیین و ایمان داریم. امروز رژیم صهیونیستی آماج اصلی امواج توفنده مقاومت است و انشاءالله در آینده نزدیک اثری از آن باقی نخواهد ماند.
اینکه پرچم نیروی قدس در دست سردار قاآنی قرار گرفت اتفاق بسیار خوبی بود و ایشان در واقع یک سلیمانی دیگر است و امیدواریم با حضور ایشان و ارادهای که در رزمندگان جبهه مقاومت میبینیم روز به روز شاهد موفقیتها و پیروزیهای بیشتری باشیم. بنده آینده را بسیار روشن میبینم.
** خون حاج قاسم و ابومهدی المهندس وحدت ایران و عراق را استوارتر کرد
* در پایان این گفتگو اگر مایل باشید چند جمله هم از زبان شما در مورد شهید ابومهدی المهندس که در کنار سردار سلیمانی به شهادت رسیدند، بشنویم. چون جنابعالی در زمان جنگ فرماندهی قرارگاه رمضان را بر عهده داشتید و احتمالاً باید از نزدیک با ایشان که در آن مقطع در لشکر بدر در کنار دیگر مجاهدان عراقی با رژیم بعث میجنگیدند، آشنایی داشته باشید.
آشنایی بنده با شهید ابومهدی به زمان جنگ برمیگردد. ایشان از فرماندهان برجسته سپاه بدر بود. البته سپاه بدر معمولاً یک فرمانده ایرانی داشت ولی زیرمجموعهاش تماماً از مجاهدین عراقی بودند.
سپاه بدر در ابتدا گردانهایی بودند که از مجاهدین عراقی تشکیل شدند و بعداً تبدیل به تیپ و لشکر و سپس سپاه شد که خود شامل چند لشکر بود.
هر چند شهید ابومهدی فرمانده یا جانشین سپاه بدر نبود ولی با توجه به سابقه و تجربه مبارزه و مجاهدت در عراق و روحیه دینی و انقلابی که داشت از عناصر بسیار مؤثر و تعیین کننده آن به حساب میآمد.
بعد از سقوط صدام و بازگشت رزمندگان عراقی و سپاه بدر به عراق و مسائلی که در عراق اتفاق افتاد، شهید ابو مهدی توسط آمریکاییها تعقیب میشد و برای سرش جایزه گذاشتند و لذا از ورود به عراق منع شد و چند سال به صورت مخفی به عراق رفت و آمد میکرد و با سپاه یا سازمان بدر در عراق ارتباط داشت.
بعد از حمله داعش، شهید ابومهدی به کمک بقیه فرماندهان بدر مثل هادی العامری که او را به نام ابوحسن میشناسیم و در زمان جنگ رئیس ستاد سپاه بدر بود، حشد الشعبی را ایجاد کردند که نقش تعیین کنندهای در مقاومت ملت عراق در مقابله با داعش داشتند.
در حشد الشعبی، شهید ابومهدی محور بود اما به صورت رسمی جانشین فرمانده حشد الشعبی بود و در همه عملیاتهایی که در عراق علیه داعش صورت گرفت در کنار شهید سلیمانی نیروها را فرماندهی کرد و در پایان هم در یک سرنوشت مشترک خونش با خون شهید سلیمانی درآمیخت و هر دو به ملاقات خداوند رفتند.
خون این دو شهید بزرگوار که در کنار هم مبارزه کردند و در کنار هم به شهادت رسیدند، بیگمان پیوند دو ملت ایران و عراق را استوارتر و مستحکمتر کرد.
قبل از شهادت سردار سلیمانی و شهید ابو مهدی، مسائل مختلفی در عراق به وجود آمده بود. در جامعه عراق اختلافاتی پدید آمده بود و بین شیعیان تعارضاتی واقع شد، حتی نسبت به جمهوری اسلامی ایران با تحریک دشمنان، تحرکاتی پیدا شده بود اما شهادت این دو شهید و درآمیختگی خون آنها این مشکلات را از بین برد و امروز در صحنه عراق و بین دو ملت عراق و ایران بحمدالله فضای وحدت، محبت و همدلی را شاهد هستیم.
ملت عراق امروز آمریکا را دشمن شماره یک خود میداند و مجلس عراق رأی به اخراج آمریکاییها داد و آن راهپیمایی عظیم علیه آمریکا و حضور آمریکا انجام شد و این آغاز پایان آمریکا در عراق بود و این نبود جز حاصل خون و ثمره پیوند خون مقدس شهید قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس.