تحلیل مکتوب آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره هشت سال دفاع مقدس
636 مورد تجاوزات مرزي، حفر 50 حلقه چاه نفت غيرمجاز در نوار مرزي، حمايت از گروههاي خرابكار، حمايت از كودتاي نوژه، اعزام خرابكار به ايران و انفجار در مراكز جمعيتي و اقتصادي، تكرار ادعاهاي امارات درباره جزاير سهگانه، حمله هوايي به گمرك بهرامآباد در تاريخ 13/1/58، هجوم به خسروآباد در تاريخ 14/1/58، اعلام برژينسكي مشاور امنيت آمريكا مبني بر اينكه هيچ تضاد اصولي با عراق ندارند، پيشنهاد تأمين امنيت مرزهاي دو كشور با عنوان طرح سيمرغ از سوي ايران و ردّ اين طرح از سوي عراق، حمله هوايي به پاوه در خرداد 58، ملاقات وزير خارجه ايران با صدام در هاوانا، تأكيد صدام بر حمايت از اقليتهاي قومي ايران در 7 فروردين 59، اعلام آمادگي براي جنگ با ايران در تاريخ 12/1/59، تأكيد بر حاكميت عراق بر خوزستان در تاريخ 4/2/59، سيزده حمله هوايي به مراكز نفتي، تحويل يادداشت رسمي عراق به كاردار ايران و مطالبه سرزمينهاي مورد ادعا در تاريخ 16/6/59، سخنان صدام در اجتماع وزراي خارجه عرب در خصوص بازپسگيري سرزمينهاي عراقي در تاريخ 2/6/59، نامه عراق به سران هشت سازمان بينالمللي و ادعاي ارضي نسبت به ايران در تاريخ 23/6/59 و سرانجام لغو يكطرفه پيمان الجزاير در تاريخ 26/6/59 زمينهسازيهاي رژيم منحوس بعث عراق براي شروع يك اتفاق شوم تاريخي در جغرافياي استراتژيك خاورميانه بود كه 8 سال تمام تواناييهاي بالقوه و بالفعل دو ملت مسلمان منطقه را صرف خواستههاي نامشروع دشمنان اسلام كرد.
اگرچه غرور كاذب، غفلت از تحركات مرزي همسايه بد قلق غربي و مهمتر از آن ضعف ديپلماسي دستگاه اجرايي كشور در آن سالها، بر آتش مطامع حزب بعث ميدميد، اما اسناد و مدارك نقش سردمداران بلوك شرق و غرب آن روزگار و حكومتهاي مرتجع منطقه براي آغاز جنگ تحميلي را انكارناپذير نشان ميدهد. جنگي كه صفبندي نيروهاي درگير آن در تاريخ جنگهاي دنيا بينظير است.
يك سوي آن يك كشور تنها، با يك دگرگوني ساختاري تازه در بعد حكومتي، درگيريهاي سياسي و قوميتي، تحريمهاي كمرشكن و مهمتر از آن با ارتشي در حال تصفيه و منقطع از منابع لجستيك و بسيج و سپاهي كه هنوز شكل يك نيروي سازمانيافته نظامي را نگرفته بودند و در سوي ديگر آن كشوري قدرتمند و مورد حمايت شرق، غرب و ارتجاع و با ارتشي بسيار مجهز و مستعد قرار داشت و در اين ميان، خطر تجزيه، تماميت ارضي كشور را در دو بُعد داخلي و خارجي به شدت تهديد ميكرد.
تجاوز عراق شروع شد و ارتش بعث با جنايات غيرقابل وصف به پيشروي راهپيماييگونه خويش در مناطق اشغال شده ايران اسلامي ادامه ميداد و مسئول مربوطه در داخل اولاً هرگونه نداي دلسوزانه را دخالت در امور خويش ميخواند و ثانياً به دشمني كه آمده بود تا ظرف يك هفته همه ايران را تسخير نمايد، زمين ميداد و به اصطلاح زمان ميگرفت!!
شهرهاي ايران در طول مرزهاي آبي و خاكي جنوب، غرب و شمال غرب يكي پس از ديگري اشغال ميشد و حتي خرمشهر پس از 32 روز مقاومت جانانه مردمي سقوط كرد و دشمن تا پشت دروازههاي آبادان، اهواز، انديمشك، دزفول، كرمانشاه و مريوان آمد و بني صدر كه علاوه بر امور اجرايي، جانشيني فرماندهي كل قوا را در دست داشت، با بخل سياسي، اولاً گزارشهاي دلبخواه به امام و مردم ميداد و ثانياً در دادن امكانات محدود نظامي به سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي دريغ ميكرد.
به ياد دارم كه در يكي از پرمخاطرهترين سفرها به آبادان، در زمان محاصره، يكي از فرماندهان سپاه با حالتي بغض كرده از عدم شليك گلولههاي توپ توسط ارتش گله كرد و وقتي علت را از فرماندهان ارتش حاضر در آبادان پرسيدم، دستور اكيد سرفرماندهي ارتش مبني بر منع شليك را بهانه آوردند. موضوع را با امام مطرح كردم و وقتي امام از بني صدر پرسيدند، در جواب گفت: «اولاً از اين نوع گلولهها خيلي محدود داريم و ثانياً قيمت هر گلوله فلان مبلغ است.»
در همان ايام در آستانه يك سفر در فرودگاه تهران، يكي از فرماندهان ارتش با ترس و دلهره فراوان خود را به آيتالله خامنهاي رساند و گفت: نه تنها قيمت اين گلولهها زياد نيست، بلكه در زرادخانهها و حتي در مناطق جنگي از اين گلولهها فراوان داريم.
موضوع طي يك يادداشت كوتاه جهت پيگيري توسط آيتالله خامنهاي كه آن روزها نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند، به اطلاع امام رسيد و پس از آن بود كه با شليك مستمر آن نوع گلولهها، جلوي پيشروي ارتش بعث گرفته شد.
به هر حال با حركت انقلابي مجلس شوراي اسلامي در تصويب طرح عدم كفايت سياسي رئيس جمهور وقت و كنار رفتن اختلافات القايي سپاه و ارتش، شاهد تحركات بسيار مثبت در جبهه ايران بوديم كه آغاز آن عمليات دارخوين و سپس عمليات ثامنالائمه و سپس عملياتهاي بيتالمقدس و فتح بستان و عمليات فتحالمبين و پس از آن عمليات بيتالمقدس و بازپسگيري خرمشهر بود و پس از دو علميات ناقص به نام رمضان و والفجر مقدماتي، جبهه دچار ركود شد و با صدور حكم فرماندهي امام براي اينجانب دو عمليات خيبر و بدر در جزاير مجنون و شرق دجله شروع شد.
در اين دوره شاهد فعاليت چشمگير ميانجيها براي رهايي صدام از مخمصه بوديم، اما در گفتگوها هيچ ضمانتي براي جلوگيري از تكرار شرارتهاي صدام نميدادند.
ميانجيها كه اكثراً كشورهاي عرب منطقه بودند، وقتي منطق و استدلال قوي ايران را در مورد خروج كامل ارتش عراق از خاك ايران و محاكمه متجاوز و پرداخت غرامت در مذاكرات ديدند، با كمك بوق تبليغاتي غرب و با هدف تضعيف روحيه مقاومت و دفاع مردم ايران، اقدام به انتشار شايعات بياساس ميكردند كه يكي از خبيثترين شايعات آنان پيشنهاد غرامتها پس از فتح خرمشهر بود.
شايعهاي كه با همه بياساس بودنش، در افواه افتاد و هنوز هم ميبينيم كساني كه در علقه آنان به انقلاب و ايران شكي نيست، به آن دامن ميزنند و نيز شانتاژهاي كمسابقه با ادعاي جنگطلب بودن ايران مظلوم ورد زبانهايشان بود.
ارتش بعث پس از نااميدي سردمدارانش در رهايي از تنگناي سياسي و نظامي، با سبوعيت خاص اقدام به بمباران شهرها و مناطق غيرنظامي و حتي بهكارگيري سلاحهاي شيميايي در جبهه و پشت جبهه كرد و دنياي متمدن آن روز، با همه ادعاهاي بشردوستانه و قوانين مترقي حمايت از غيرنظاميان در جنگ، نه تنها سكوت كرد، بلكه بعدها در اسناد و مدارك فاش شد كه براي شكست ايران سلاحها و مواد كشتار جمعي را در اختيار صدام ميگذاشت!!
جنگ ادامه داشت، هرچند پيش از اين و حتي از نخستين روزهاي شروع جنگ نماينده امام و سخنگوي شوراي عالي دفاع بودم، اما مسئوليت خطير و انتظارات مردم، وظيفهام را سنگينتر كرده بود. هنوز شيريني لبخند مليح امام در زمان خداحافظي براي اعزام به جبهه در مسئوليت جديد را با تمام وجود حس ميكنم.
در جلسه قرارگاهي با فرماندهان عاليرتبه برنامههايم را تشريح كردم، برنامههايي كه با درايت فرماندهان و نهايت جانفشاني فرزندان اين آب و خاك در سپاه، ارتش و بسيج، پيروزيهاي مشعشعي را در فتح فاو، شلمچه، مهران، كربلاي 5، سرپل ذهاب، حلبچه و دهها عمليات آفندي و پدافندي كوچك بر صحيفه تاريخ دفاع مقدس جاودان كرد.
برگهاي تاريخ دفاع مقدس با پيروزيهاي پيدرپي ورق ميخورد كه مثلث شوم حاميان صدام يعني شرق و غرب و ارتجاع منطقه به دلهره افتادند و برخلاف روشهاي رايج ديپلماتيك، همه پنهانكاريها را كنار گذاشته و با تمام امكانات مالي، اطلاعاتي و تجهيزاتي به ميدان آمدند و وقتي مهر شكست را بر ناصيه ارتش بعث نمايان ديدند، مستقيماً به صحنه آمدند.
مسئولان جمهوري اسلامي با محوريت امام، ضمن بررسي همه جوانب، علاوه بر فعاليتهاي سياسي، تحركات نظامي را سرلوحه برنامههاي خويش قرار دادند كه نقطه اوج اين مقطع پيروزي درخشان سياسي در ماجراي مكفارلين و فتوحات عمليات كربلاي پنج در بٌعد نظامي است. عملياتي كه دستور آغاز آن در يك شب به ياد ماندني در يك جلسه مهم با فرماندهان قرارگاهها، لشكرها و گردانها، از خاطرات هميشه جاويدان زندگي من است.
صدام و حاميانش كه كاخ آرزوهاي پوشالي خويش را در مسير سيل بنيانكن اراده جوانان ايراني ميديدند، ذات سبعانه خويش را بيش از پيش برملا كردند و اين بار علاوه بر گشودن جبههاي ديگر در جنگ نفتكشها، بمباران شيميايي شهرها را در دستور كار خويش قرار دادند و براي نشان دادن تصميم خويش در اجراي اين اقدام غيراخلاقي، غيراسلامي و غيرانساني در پي بمباران شيميايي سردشت، از حلبچه شروع كردند كه زن و مرد و كودك و نوجوان را چون برگريزان خزان بر زمين ريختند.
جنايتي كه از رژيمي چون بعث بعيد نبود در كرمانشاه، اهواز، تبريز و حتي تهران نيز تكرار شود.
ابتكارات نظامي نيروهاي ايراني در طول 8 سال دفاع مقدس، مخصوصاً در اقدامات مقابله به مثل شرارتهاي صدام و حاميانش در بمباران و موشكباران شهرها و حمله به كشتيها و هواپيماهاي غيرنظامي و در زمان رويارويي مستقيم آمريكا با ايران در آبهاي خليجفارس، حزب بعث، صاحبان كشتيها و صاحبان پرچمهاي بالاي كشتيها را چنان به استيصال كشانده بود كه سعي كردند با اعمال تحريمهاي جدّي و ايجاد موانع بر سر راه صدور نفت، ايران اسلامي را متقاعد به پذيرش قطعنامههاي ناعادلانه سازمان ملل كنند، امّا در اين مقطع نيز خلاقيتهاي علمي و اقتصادي نيروهاي فني و تكنولوژي ايران، آنان را مأيوستر از هميشه كرد.
جنگ با همه خسارتهاي مادي و جاني كه براي ايران داشت، به خاطر آرمانهاي انقلاب و دفاع از تماميت ارضي كشور، براي مردم و مسئولان جمهوري اسلامي شيرينترين مكروه بود كه براساس يك اصل مترقي معارف اسلامي دفاع ميكرديم. سرانجام وقتي كه درگيريهاي همهجانبه زميني، هوايي و دريايي و جنگ شهرها و كشتيها و موشكها اوج گرفت، به پيشنهاد رئيس جمهور محترم وقت، امام راحل سمت و جانشيني فرماهدهي كل قوا را با اختيارات و مسئوليتهاي مهم به اينجانب محوّل كردند.
واقعاً جنگ اگر 20 سال هم طول ميكشيد، به قول امام راحل ميايستاديم، امّا خدا را شكر كه ايران اسلامي را از نعمت رهبري برخوردار كرده بود كه صلابت و انعطاف و قاطعيت و قبول استدلال از ويژگيهاي ايشان بود. ويژگي منحصر به فردي كه در سالهاي اوّل پيروزي انقلاب در قضيه بنيصدر از خويش بروز داده بودند يا سه روز بعد از فتح خرمشهر كه در مورد نحوه ادامه دفاع مقدس بحث بود، وقتي منطق نظامي فرماندهان را شنيدند، دستور خويش را با قيد چند شرط انساني، اخلاقي و سياسي مبني بر ادامه عمليات در خاك عراق صادر كردند.
دقت و درايت امام در ماجراي قبول قطعنامه 598، حتّي در تقدم و تأخر بندها و چگونگي اعلام آن براي ما در جلسات فوق سرّي ستودني بود كه چگونه يك پيرمرد 90 ساله كه ساليان سال از جماران بيرون نرفته بودند، بر همه مسايل اشراف كامل دارند و تأكيد ايشان بر خلق و حفظ بعضي از اسناد براي جلوگيري از انحرافات احتمالي در تاريخ آينده مانند آن نامهاي كه براي مسئولين كشور نوشته بودند، نشان از دورانديشي ايشان بود.
يكي از اتفاقاتي كه پس از قبول قطعنامه از سوي ايران افتاد، يعني اشغال مجدد خاك ايران توسط ارتش بعث و با همراهي منافقين خودفروخته، پيشبيني سياسي ايشان را در مذاكرات ميانجيها اثبات كردند كه هميشه ميگفتند ارتش بعث اگر فرصتي براي تجديد قوا پيدا كند، براساس خوي تجاوزگري خويش دوباره به ايران يا همسايگان ديگر حمله ميكند.
دنيا ديد كه صلحطلبي صدام ادعايي بيش نيست؛ زيرا با پذيرش قطعنامه از سوي ايران تصور كرد كه پذيرش قطعنامه از روي ضعف نظامي و اقتصادي است و فكر نكرد كه ملاحظه اقدامات سبعانه و جنايات وحشيانه قتل عام مردم ايران و عراق با سلاح شيميايي، ايران را به اين نتيجه رساند كه ادامه جنگ با اينگونه اعمال وحشيانه كه ايران اسلامي حاضر به مقابله به مثل با مردم آنها نبود، عامل مهم در پذيرش قطعنامه است.
به هر حال وقتي هجوم سيلآساي مردم به سوي جبهههاي جنگ را ديدند و ارتش متجاوز عراق به پشت مرزها رانده شد، دستپاچهتر از هميشه آستين بالا زدند و اين بار با صراحتهاي بيشتر و حتّي اعزام كارشناسان تخمين خسارات، عراق را شروعكننده جنگ و ايران را مستحق دريافت غرامتها معرفي كردند. هرچند در برآورد هزينهها، بسيار غيرمنصفانه عمل كردند.
سرانجام ايران اسلامي پس از پيروزيهاي درخشان نظامي، بزرگترين پيروزي سياسي را نيز با سند مصوبه غيرقابل انكار سازمان ملل و بالاتر از آن اعتراف صريح و مكتوب صدام حسين مبني بر پايبندي به قرارداد 1970 الجزاير به دست آورد. پيروزي درخشاني كه در تاريخ جنگهاي ايران بينظير بود، چرا كه جنگي بود كه طي آن حتّي يك وجب از خاك وطن در اشغال دشمن باقي نماند و سپس تحقق وعده الهي در سرنوشت شوم صداميان و ارتش بعث و ستون پنجم آنها منافقان و گرفتاري آمريكا در باتلاق عراق و افغانستان رقم خورد.
همه اين پيروزيها مرهون فداكاريهاي شهدا، مفقودان، جانبازان، آزادگان، ايثارگران و خانوادههاي آنان بود كه با ايثار جان، جسم، سلامتي، عمر و فرزندان خويش اين فصل زرّين را بر تاريخ اين سرزمين ثبت كردهاند.
اينجانب به عنوان كسي كه از نخستين روزهاي شروع تا پايان جنگ در مسئوليتهاي مختلف سربازي از سربازان و پاسداري از پاسداران و يك روحاني جان بر كف بودم، وظيفه خويش ميدانم كه در سالگرد آغاز آن حماسه جاويدان به همه پدران و مادران و خواهران و برادران درود و دست مريزاد بگويم و يادآوري كنم كه نكند در مقابل اين امدادهاي الهي فرداي قيامت، در بزم اولياء و انبياء و در پيشگاه شهيدان شرمنده باشيم.