مروری بر راهبردها و ابرپروژه های ضد ایرانی غرب در چهل سال اخیر
نمایه نقشهها و اقدامات غرب به سردمداری آمریکا از مقطع پس از جنگ ۸ ساله ایران و عراق با طراحی و اجرای ۵ ابرپروژه با راهبردهای کلان، حاکی از طرحهای دور و دراز غرب در خصوص جمهوری اسلامی ایران و منطقه غرب آسیا است.
آمریکاییها پس از وقوع حمله عراق به ایران، 8 سال صبر کردند تا از قبل آن به اهدافشان برسند اما وقتی در سال پایانی جنگ نشانههایی از پیروزی ملت ایران یافتند مستقیماً وارد صحنه شده و طرفين را مجبور کردند تا قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرند. طرحهای جنگ و تجزیه هیچگاه از دستور کارشان خارج نگردید، علت وجود قطعنامه نیز این بود که جنگ 8 ساله عراق با ایران نمیبایست به پیروزی قاطع ایران منتهی شود. حمله ناگهانی عراق به کویت و تهدید چاههای نفت اما آنها را سراسیمه به خلیجفارس کشاند که تا به امروز بر حضورشان در چهارگوشه منطقه با ایجاد پایگاههای نظامی و قراردادهای گوناگون ازلحاظ حجم و اهمیت افزودهشده است. این مدت که حدود چهار دهه را به خود اختصاص داده با رویکردهای مختلفى متمرکز بر هدف نهایی ایران به مورد اجرا گذاشتهشده و تا به امروز به انحا گوناگون ادامه یافته است. لذا هر دو بحث حمله و مقابله نظامی و همچنین طرح های تضعیف و خرابکاری در ایران از همان سالهای اولیه انقلاب همواره تا به امروز در صدر اهداف و راهبردهای آمریکا قرار داشته است.
در ادامه به محورهای کلان پروژههای ۵ گانه غرب در تقابل با ایران بهصورت خلاصه اشاره میشود:
1. تصمیم حمله نظامی به ۷ کشور پس از جنگ اول خلیجفارس (حمله به ایران به بعد موکول شد).
مطابق برخی اسناد و مطالعات انجامشده "ریگان" و "بوش پدر" تحت تأثیر جریان مسیحیان صهیونیست(اونجلیست ها) در حزب جمهوریخواه نقشههایی را برای تغییر و تحولات اساسی در منطقه خاورمیانه متمرکز بر منافع اسرائیل طراحی کرده بودند اما حمله نظامی آمریکا در آغاز قرن جدید تحت تأثیر حادثه ۱۱ سپتامبر ، در قالب استراتژی "محور شرارت" با تهدید ۳ کشور ایران، کره شمالی و عراق در سال ۲۰0۳ در دوران "بوش پسر" آغاز شد ، مطابق اظهارنظر "جفری ساكس" ۲۵ سال پیش در سال ۲۰0۱ تصميم حمله از اورشلیم گرفته شد که درواقع مورد درخواست اسرائیل و موردحمایت سیا بود و در همه این سالها با حمایت سیا و دولت ایالاتمتحده به مرحله اجرایی رسید. جنگی که طرح آن را قبلاً "وسلی کلارک" فرمانده نظامیان آمریکایی در سال ۲۰۰۱ در قالب حمله به ۵ کشور کشیده بود و درنهایت در مدت ۱۴ سال از زمان "اوباما" تا سقوط "اسد" به طول کشيد و تضعيف و نابودی 6کشور عراق، افغانستان، سودان، سومالی، لیبی و سوریه را مورد هدف قرارداد. در موردحمله به ایران که حتی بعضی گفتهاند طرح تجزیه آن قبل از انقلاب توسط "هارمان کال" در موسسه "هارسون"(1970) تهیهشده مشخصاً جریان کلی وقایع ازلحاظ زمانی و سایر شرایط به نفع آنها برای انجام عملیاتهای نظامی نبود و درواقع این عظمت و گستره ایران و احتمال مقاومت مردمی و پیشبینی خسارات زیاد و ترس دشمن بود که آن را تا امروز به تعویق انداخت، لذا آمریکاییها برای فراهم شدن شرایط، ابزارهایی را در جهت تضعیف و آمادهسازی میدان برای انجام عملیات طراحی و به مورد اجرا گذاشتند که در ادامه به آن اشاره میشود.
2. پیش برد همزمان دوگانه؛ تهدید و بیثباتسازی-تحریمهای فلجکننده.
تهدید و تحریم از قدیمیترین ابزارهای نظام سلطه برای ایجاد فشار و به تسلیم واداشتن طرف مقابل است و آمریکاییها این دو حربه را همیشه در مورد رقبا و مخالفان خود نیز به مورداجرا گذاشتهاند. این تحریمها در حوزه اقتصادی مستقیماً معیشت و زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده و در درجه بعدی موجبات فاصله گرفتن مردم از حاکمیت و بروز جو نارضایتی و بیاعتمادی به سیستم حکمرانی کشور میگردد تا درنهایت فضا برای پذیرش خواستههای دشمن از طرف کشور ضعیف فراهم گردد. در غیر این صورت با اعمال فشار بیشتر برای به حداکثر رساندن تنگی، معیشت و در صورت امکان حمله نظامی و ضربه به ساختارهای حیاتی کشور برای تسلیم طرف مقابل در دستور کار قرار میگیرد.
توطئهها و تحریمهای آمریکا و اروپا پس از پیروزی انقلاب اسلامی از همان اوایل در سال ۵۸ شروع و تا به امروز ادامه یافته و حوزههای گوناگون معیشت ، صنعت ، تکنولوژی، اقتصاد ایران را در برگرفته است. این توطئهها از خرابکاری و "حملات نظامی نیابتی" در حجم وسیعی تا امروز به انجام رسیده است تا آنجا که فقط در زمینه ترور نزدیک به ۱۷ هزار نفر در ایران مورد هدف قرارگرفته و بهترین عناصر و شخصیتهای سیاسی علمی جوانان این ملت را از ایران گرفتهاند . در زمینه تحریم نیز رقمی در حدود ۵ هزار تحریم با مشارکت کشورهای اروپایی و برخی سازمانهای بینالمللی بر ملت ما تحميل کردهاند که مستقیماً بر زندگی، معیشت و بازار و سرمایههای مادی و اجتماعی کشور تأثیرات مخربی برجای نهاده است. در همه این سالها به هر بهانهای توطئه و خرابکاری و تحریم و تهديد ایران بهاصطلاح بر روی میزشان قرا داشته است و بار ها در مذاکراتشان با دیپلماتهای ایرانی تحت عنوان(همه گزینهها روی میز است) ملت ایران را تهدید کرده اند.
3. هجوم همهجانبه رسانهای جهت خنثی سازی الهام بخشی و تأثیر گذاری ایران معاصر.
اصولاً هویت اصلی ایران به عناصری ازجمله: تاریخ، فرهنگ، ادبیات،الهام بخشی، تأثیرگذاری در عصر حاضر پدیده انقلاب اسلامی و پیدایش فرهنگ مقاومت مرتبط بوده و آنگونه که "هگل" گفته معنویت از طریق ایران وارد تاریخ شده است. لذا در طول تاریخ این نماد به عنوان ویژگی منحصر بفرد برای کشور پذیرفته شده است و دیگران هم ایران و ایرانی را بیشتر به قدرت نرم آن می شناسند تا قدرت سخت چنانچه "کاپلان" ایران را یک قدرت واقعی تعریف می کند و جالب است که امروزه دول غربی و در رأس آن آمریکا به دنبال کشف راز و رمزهای این قدرت نرم برای استفاده بر ضد ایران هستند.
"جوزف نای" بنیانگذار نظریه "قدرت نرم" طی سالیان اخیر در اهمیت این علم، ایدههایی مطرح کرده که حاکی از ارزشهای بنیادین آن در تولید و تکثیر ابزارهای قدرت است. دقیقاً لبه رویکردهای نرم و سخت جدید آمریکا هر دو را در برمیگیرد و از گذشته نیز در دولتهای ایالاتمتحده از توجه خاصی برخوردار بوده است. آمریکاییها قدرت نرم را قبلاً در قالب "سیاست مهار" "جرج کنان" در مورد کشورهای آسیای شرقی و اتحاد جماهير شوروی سابق طی مدت ۷۰ سال پیاده کرده اند و "مارتین ایندایک" سفیر سابق آنها در اسرائیل این سیاست را در مورد مهار ایران و عراق تحت عنوان "مهار دوجانبه" پیگیری نمود. اکنون هم بهعنوان رویکردی مهم و اثرگذار پیوست اجرایی همه طرحهای آنها در مورد دیگر کشورها ازجمله ایران میباشد. تقابلات رسانهای غرب از شکل ساده امواج رادیویی بیبیسی، صدای آمریکا تا من و تو، اینترنشنال و شبکههای مجهز و پیچیده رسانهای و اجتماعی در سالهای اخير صدها موج و شبکه و هزاران برنامه را شامل میشود که در قالب جنگ نرم رسانهای و حملات سایبری علیه ایران اسلامی اجرا میشود و بدیهی است با زر و زور و تزویر در کنار تکنولوژی و فناوری از دست برتر هم برخوردار بوده و ایران اسلامی در این حوزه از مظلومیت مضاعف برخوردار است و ضعفهای تکنولوژی ما نتوانسته امپریالیسم خبری غرب را در غوغای اغواگرایانه رسانه و تبلیغات رسوا کند.
4. استراتژی شوک و رعب با انجام ترور و ضربه هستهای به کشور (جنگ ۱۲ روزه).
روی آوردن به حربه ترور و ایجاد ناامنی در یک کشور باهدف قرار دادن سران، مسئولان و فرماندهان از غیراخلاقی ترین روشهای ضربه زدن به حریف است که در دنیای معاصر مختص رژیم اشغالگر قدس در برابر دیگر نظامات انقلابی و مردمی است و مسئولان این رژیم هم ابایی از اعلام آن ندارند چنانچه در بیشتر این ترورها سران رژیم صهیونیستی مسئولیت خود را در قبال انجام آن بهصورت مستقیم اعلام نمودهاند. در بحث استراتژی شوک و رعب که اخیراً به مورداجرا گذاشته شد یک تقسیمکار بین اسرائیل برای ترور و آمریکا برای بمباران مراکز هستهای کشور صورت گرفت که در خلال جنگ 12 روزه بر عیله ایران مورداجرا گذاشته شد و علیرغم نقاط قوت و ضعف آن، نهاد های نظامی و اطلاعاتی غرب در آخر کنگره آمریکا رسماً اعلام کردند که این استراتژی در برابر ایران شکست خورد. آمریکاییها علیرغم صلحآمیز بودن برنامه هستهای و بیشترین حجم بازرسیهای آژانس از ایران (۲۰ درصد) مقررات بینالمللی را زیر پا گذاشته و با مشارکت اسراییل مستقیماً به اهدافی در ایران حمله کردند. هدفی که زمینههایی ایدئولوژیکی و راهبردی آن از سالها پیش آماده بود و فقط دنبال بهانهای برای این اقدام بودند که ظاهراً فراهم گردیده بود.
سران و رهبران اوليه اسراییل از قبیل "هرتزل" و دیگران در طراحی اولیه ایده بازگشت به سرزمین موعود منطقه بزرگی را از ترکیه و سوريه در شمال، عراق و کویت در شرق، اردن و عربستان در جنوب، صحرای سینای مصر در غرب را در نظر گرفته و در قالب طرح ادعایی نیل تا فرات آن را دنبال میکنند، از طرفی مطابق استراتژی "بگین" هیچ کشوری در منطقه نباید ازلحاظ هستهای و تکنولوژی بر این کشور برتری داشته باشد که البته جمهوری اسلامی در این سالها از همه این مرزها عبور کرده است. چیزی که موجب به هم خوردن این وضعیت شد واقعه ۷ اکتبر بود. این عمليات مجاهدين فلسطینی به رهبری جنبش حماس و سلسله اقدامات ترور و حمله نظامی اسراییل بهصورت علنی به کشورهای منطقه رژیم صهیونی را به این توهم رساند که فضا برای تضعیف و نابودی محور مقاومت فراهم است و با شهادت فرماندهان و اسطورههای مقاومت و تحولات جدید در سوریه و لبنان به اعلام علنی نظم اسرائیلی در منطقه و مقدمات پروژه نیل تا فرات اسراییل منجر گردید که با سد مقاومت ایران و محور مقاومت و حتی مخالفت دول عربی روبرو گردید(جنگی که تاکنون برای آمریکا 67 میلیارد دلار هزینه در برداشته). لذا اسرائیلیها همه سرمایه اطلاعاتی نفوذ و تکنولوژی نظامی ۳۰ ساله برنامه نهایی خود را در قلب تهاجم نظامی و ترور مسئولان و فرماندهان با ورود مستقیم آمریکا در حمله به تأسیسات ایران آغاز کردند اما خیلی زود با دست برتر قدرت ایران روبرو و درخواست آتشبس دادند و مهمتر از شکست نظامی موجب افشای خطر عظیم اسرائیل برای ایران و موجبات انسجام و وحدت بینظیر ملی را فراهم کردند که البته ناشی از اشتباه محاسباتی آنها بود.
5. پروژه نهایی نابودی جمهوری اسلامی و تجزیه ایران با زمینهسازی آشوب و دعوت به شورش عمومی.
بازگشت به نقطه صفر و تفکر حمله مستقیم به کانون نظام یعنی استراتژی براندازی و به دنبال آن تجزیه که رؤیای دیرین آمریکا و اسرائیل در مورد هویت و هستی ایران میباشد به دنبال توهم تضعیف ایران و نارضایتی مردم و بیش از همه به انحراف کشیدن رئیسجمهور جدید آمریکا توسط شخص نتانیاهو بود که این بار در شرایط و استراتژی جدیدی شکل گرفت. در حقیقت الگوی تغییر رژیم که از دهه 1980 توسط "ریگان" برای نظامات سوسیالیستی وابسته به شرق الهام گرفته است سعی دارد از طریق ویرایش و بازبینی آن برای اعمال فشار حداکثری در دوران تهدید و بحران دوباره به کار گرفته شود و با حمایت از گروههای مخالف در شرایط تحریمهای شدید و نارضایتی برخی اقشار اجتماعی به مرحله فروپاشی جامعه ایرانی و به دنبال آن جنگ و درگیری داخلی برای آمادهسازی مقدمات مداخله خارجی برای مرحله تجزیه و نابودسازی ساختار کشور منتهی شود. در این مسیر مجموعهای از اقدامات ترکیبی از قبیل: ادامه فشارهای سیاسی، اقتصادی، موج تبلیغاتی و رسانهای، روایت سازی های جعلی، بیثباتسازی داخلی و پیرامونی، حمایت از مخالفان داخلی و خارجی، نارضایتی و واگراییهای اجتماعی و ... در نظر گرفتهشده است. اکنون پس از آزمودن همه این محورها و برنامهها، زنجیره اقدامات آمریکا و اسرائیل به اینجا رسیده است که در پی ایجاد موج نارضایتی ناشی از تحریمها و مشکلات اقتصادی و وضع معیشتی در میان ملت باشند که خود موجب و مسبب آن بودهاند و آخرین نمونه آن نیز بازگشت "مکانیسم ماشه" به پرونده هستهای ایران پس از پایان موعد دهساله است که در مقابل همه خلف وعده و عهدشکنی آنان، ایران به همه وعدههایش عمل کرده و ازلحاظ حقوقی و قانونی هیچ حقی برای احیا تحریمهایی که پس از ده سال پایانیافته ندارند و هم چنانکه چین و روسیه و دیگران نیز گفتهاند این بازی جدید غرب برای شروع جنگ دیگر علیه ملت شجاع و مقاوم ایران است.
ملاحظه شرایط جدید و بازنمایی تحلیل وضعیت نهایی:
عدم پذیرش "مکانیسم ماشه" توسط چین و روسیه بهعنوان رئيس جدید شورای امنیت چنانچه "ریچارد نفیو" طراح تحریمهای کلان غرب علیه ایران گفته است بدون حمایت این دو کشور( چین و روسیه) "اسنپ بک" ادعایی جز بر روی کاغذ نخواهد بود و تأثیر اجرایی ندارد. این وضعیت حاکی از ایجاد یک ترک و شکاف بیسابقه در طرح کلان ضد ایرانی امریکا و تروئیکای اروپاست که شرایط جدیدی را در مقابل شرق و غرب ایجاد کرده و صفآرایی آینده قدرت شرق در برابر غرب را تداعی میکند.این رفتارهای ضد انسانی و مداخله جویانه که بر هیبت و هژمونی غرب کاسته ، اکنون به زیر سو آل رفتن شعارهای دروغین و روزشماری برای سقوط غرب توسط اندیشمندانی در خود غرب نیز رسیده است تا آنجا که برخی در حال شمردن لحظات و صحنههای پایانی آن هستند و چنانچه "جوزف نای" گفته است ترامپ دستاورد 70 سال قدرت نرم و جاذبه آمریکایی را از بین برد.
آمریکاییها پروژه نظم جهانی را حدود دو قرن است که دنبال میکنند اما در این سالها به "نظم جدید" خاورمیانهای "شیمون پرز" (۱۹۹۳) و اکنون به نظم صهیونی "نتانیاهو" در قالب "اسراییل بزرگ" برای منطقه غرب آسیا رسیدهاند که هیچکدام از شرایط 3 گانه "پاول کندی" که در کتاب ظهور و سقوط قدرت برای ایجاد یک هژمونی شامل: اقتصاد استوار، جغرافیای وسیع، جمعیت انبوه بیانشده را ندارد. لذا بهجز مخالفت قاطع جریان مقاومت مورد مخالفت کشورهای عربی و غیر عرب منطقه نیز قرارگرفته و بیرحمی آنان در غزه بر عمق نفرت و انزوای جهانی آنان افزوده است.غرب جدید دیگر ابایی ندارد که بگوید دنبال هژمونی مطلق خود باانگیزه صلح از طریق قدرت، (جنگ) است که خروجی آن برهم زدن نظم یکصد ساله اخیر و ساختار سازی به نفع آمریکا و اسرائیل در دنیای جدید است.اکنون رئيس اتحادیه اروپایی میگوید آن غربی که ما میشناختم دیگر وجود ندارد و سخن اخیر "پوتین" مبنی بر اینکه سقوط سلسله مطلق غرب قطعی است مسئله فقط زمان است جداً موجب توجه قرارگرفته است. در این شرایط باید به استقبال پیشبینی "برژنسکی" رفت که گفته است:بدترین سناریوی ممکن اتحاد چین، روسیه و ایران است که به معنای پایان برتری آمریکاست، این میتواند همه خوابوخیالهای نظام سلطه را آشفته سازد.
به نظر میرسد، غرب دارد روزبهروز وحشیتر میشود و این موجب نگرانی همه حتی دلبستگان به آمریکا و تمدن غرب است ترامپ اکنون به قول "داود اوغلو" نظم ۸۰ ساله جهانی را با انگارههای نو امپریالیستی و خودستایی اغراقآمیز خود به خطر انداخته و این برای آینده جهان و بشريت خطرآفرین است و تصویر آخر زمانی دنیا را نشان میدهد.چراکه به قول نویسنده نشریه "فارن افرز": این رئیسجمهور به عاملی از بینظمی و آشوب در سیاست جهانی تبدیلشده است و بعید نیست که دست آورد های صلح و امنیت جهانی را به تاراج گذارد.
در پایان این مقال چند نکته بهعنوان راهکار عبور از این وضعیت برای مسئولین کشور خودمان ایران، به نظر میرسد:
اول، اینکه باید مراقب بود عمق برنامهها و سیاستهای منطقهای ما در این زمانحساس با درک موقعیت کنونی بهانهای به دست دشمنان ندهد چراکه امروز خود آنان زمینههای بینظمی و آشوب را در منطقه فراهم نمودهاند.
دوم، اینکه گنجینه و ذات نهفته در قدرت ایران همان انسجام داخلی و همگرایی با محور مقاومت در گوشه گوشه منطقه است که بههیچوجه نباید این دو بعد داخلی و پیرامونی حول محور خود دچار تفرقه و واگرایی شوند.
سوم، سیاست و رویکرد سازنده دولت جمهوری اسلامی در سنوات اخیر مبتنی بر ارتقای روابط برادرانه با محور عربی، اسلامی و کشورهای همسایه موجب خنثی سازی تبلیغات و برنامههای دشمن صهیونی و همافزایی در قدرت اقتصادی و تجاری کشور شده و بایستی ادامه یابد.
چهارم، اتخاذ رویکردها و هوشمندی و عقلانیت مضاعف برای استفاده از تمام امکانات و ظرفیتهای موجود برای سروسامان دادن به ضعفها و تهدیدات و رفع ناترازیها و تابآوری در تمام حوزههایی است که نمیتواند برای همیشه ادامه داشته باشد.
پنجم، اینکه اتکای اساسی در شرایط حساس بر قدرت درونی و ساخت داخلی کشور و مركز آن یعنی ملت ایران با درک حضور همه نحلهها، گروها و جریانات دلبسته به سرنوشت کشور و انقلاب است که نباید در هیچ شرایطی این قدرت ضربه بخورد.
ششم، تقویت همه گونه راههای ارتقای مشروعیت و کارآمدی حاکمیت با ارتقای هر دو بعد جمهوریت و اسلامیت نظام که با مشارکت همهجانبه آحاد مردم به مرحله ثبات رسیده است.
هفتم، رویکرد جدید دو قدرت بزرگ جهانی یعنی چین و روسیه در مخالفت باسیاستهای جديد غرب است و بعید نیست که زیادهخواهی بیش از بیش آمریکا موجب صفآرایی علنی آنها حتى با حضور کشور قدرتمند هند گردد که البته فرصت بزرگی برای اقتصاد و تجارت ایران است.
و نهایتاً اینکه در بازی جدید آمریکا و اسرائيل اتفاقاً ملت ایران و حتی مقاومت در منطقه تنها نیستند بلکه محوری به بزرگی شرق اکنون در برابر زیادهخواهی آمریکای متوهم ایستاده است که این را نباید ازنظر دور داشت.
1404/07/10